شعری از خانم نیلوفر میرزا پور تقدیم به امام زمان (عج) :
دل تنگ بودن توست،این فصل های پردرد
شاید که رنگ این شهر از پایه بوده است زرد
دل تنگی اش عجیب است،مثل غروب پاییز
خود خواه بودن ما بر غنچه ها ستم کرد
حالا تمام مردم چشم انتظار هستند
احوالمان خراب است،اقا دوباره برگرد
دیگر تحمل ما مثل گذشته ها نیست
تکلیف مادرم چیست؟بایک جوان دل سرد
حتی پرنده ها هم دیگر رمق ندارند
مارا فریب دادند دیوانگان شب گرد
ما یک قبیله هستیم در این کشاکش درد
بازویمان تو هستی آه ای قوی ترین مرد
قطعه شعری از معینی کرمانشاهی که آقای علی بمان دهقانی استاد آواز در شهرستان میبد اجرا نموده اند :
من شمعم ، شمع شبانه در عالمگشته فسانه
همه جا خود را میسوزم …… که شب یاران افروزم
………………..
میسوزم تا به سحرگه از رازمکس نشدآگه
خوش و بیپروا میسوزم …… که زسرتا پا میسوزم
………………..
نه وفاداری …. نه وفاخواهی …. که بهقلب من ..
.. ببرد راهی …. چوجان من افروزد
همهخودبینی …. همهخودخواهی …. نشودپیدا
… دلآگاهی …. زمن وفا آموزد
………………..
من و شب و پروانه من و دل دیوانه
به اشک وآتش خرسند
توحال منکی دانی که خود نباشی چون من
به عشق رویی پابند
………………..
اگرچوآتش می سوزم شبها
چو شمع گریان می سازم شبها
خوشمکه با غم می سازم تنها
وای از حرمان
………………..
من در راه محبت پا از سر نشناسم
و از، آ،تش ، نکنم پروا
یک امشب را با شادی میسوزم
تاکه شود فردا
دل من ز وفا میسوزد که وفا به شما آموزد
در این دنیا
………………..
من و شب و پروانه من و دل دیوانه
به اشک وآتش خرسند
توحال منکی دانی که خود نباشی چون من
به عشق رویی پابند