ایران تئاتر -ارمغان بهداروند : دنیا یه دایره ست و این دایره از هر طرف که راه بیفته، شوق دیروز و دلتنگی امروز و تنهایی فردا رو با خودش می چرخونه و به من و تو یادآوری می کنه که هی فلانی! خیلی دنیا کوچیکه…!
تو می فهمی چی توو دلت می گذره و در و دیوارهای تئاتر شهر که هر روز یه آدمی از صحنه ش کسر میشه و یه قابی به دیوارهاش اضافه میشه! خودتی و یه لشکر خاطره که رِپ رِپ سُم اسباش، موسیقی دلتنگیت میشه. از این جا به بعد می تونی چشم بچرخونی و “داود رشیدی” رو ببینی که تو رو به تماشای خط ها و دست خط ها و عکس ها تعارف می کنه و می خواد یه چیزی بهت بگه و نمیگه! می تونی چشم بچرخونی و ببینی “جعفر والی” که با لبخندی معصوم، محو صحنه شده و می خواد بهت چیزی بگه و نمیگه! می تونی چشم بچرخونی و «حمید سمندریان» رو زیر نور موضعی تماشا کنی که بی شباهت به کوه نیست و می خواد بهت چیزی بگه و نمیگه! خیلی ها رو می تونی ببینی که می خوان چیزی بگن و نمیگن…!
خیلی ها اما هستند که هر چقدر هم دنیای این روزا کوچیک تر بشه، قله ی اسم و رسمشون پنهون نمیشه! حتما اگه مثلاً بنویسم «علی نصیریان»، «محمد علی کشاورز»، «مرضیه برومند» و چند نام و نشون دیگه، نمیشه نایستاد و دست روی سینه نگذاشت. ایمان داریم که به بودن شماست اگر این روز، روز شده! اگر این روز، نوروز تئاتر شده! اگر این روز، صدای تئاتر بیشتر شنیده می شه و بیشتر اسم تئاتر زمزمه میشه! کم نشه سایه تون!
امروز هفتم فروردین است. روز ملی هنرهای نمایشی! نمی توان خوشحال نبود که این آرزویی بوده است و آرمانی و نمی توان دلتنگ نشد که خیلی از چشم هایی که این روز را انتظار می کشیدند، فرصت تماشایش را نداشتند. به این فکر می کنم که شاید تبریک شادمانه ای نشد این متن اما دلم می خواهد بگویم تئاتر، اگر همین قدر که بتواند قدرشناسی را به ما بیاموزاند، تئاتر است! همین قدر که بتواند به ما بقبولاند که دیگران را بیشتر از خود دوست بداریم، تئاتر است! همین که قدر که بتواند جرات عصا شدن را به ما ببخشد، تئاتر است. تئاتر به خودی خود، فقط، تئاتر است اما اگر به گواه همین روز، قول بدهیم تئاتر، حرف حساب ما باشد، تئاتر، زندگی می شود.
امروز دو ساله می شود این روز و امیدوارم یادگار بماند این روز..