محمدرضا جانب اللهی
فیروزآبادی
ورود امام حسين (ع) به كربلا :
امام حسين (ع) در روز پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجري به بلده اي رسيدند كه جماعتي در آنجا زندگي مي كردند. امام (ع) از نام آن بلده سؤال كرد پاسخ دادند : شط فرات است . آن حضرت فرمود : آيا اسم ديگري غير اين اسم دارد ؟ جواب دادند : “كربلا” پس امام گريست و فرمود : بخدا سوگند اين زمين كرب و بلا است ! سپس فرمود مشتي از خاك اين زمين را به من بدهيد. خاك را گرفت و بو كرد و از گريبانش مقداري خاك بيرون آورد و فرمود : اين خاكي است كه جبرئيل از جانب پروردگار براي جدم رسول خدا (ص) آورده و گفته كه اين خاك از موضع يا مكان تربت حسين(ع) است ، پس آن خاك را نهاد و فرمود : هر دو خاك داراي يك عطر و بو هستند! سپس فرمود : پياده شويد اين مكان ، جايگاه فرود بار و اثاثيه ماست و محل ريختن خون ما و محل قبور ماست چرا كه جدم رسول خدا (ص) مرا چنين حديث كرده است. سوگند بخدا در اينجا حريم حرمت ما را مي شكنند و كودكان ما را مي كشند و در همين جا قبور ما زيارت خواهد شد و جدم رسول خدا (ص) به همين تربت، وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.
سپس اصحاب امام (ع) پياده شدند و بارها و اثاثيه را فرود آوردند و حر هم پياده شد و لشكر او هم در ناحيه ديگري در مقابل امام اردو زدند.
آگاه كردن عبيدالله از ورود امام توسط حر :
در اين روز حر بن يزيد رياحي نامه اي به عبيدالله ابن زياد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسين (ع) به كربلا آگاه ساخت.
دعاي امام (ع) :
امام (ع) فرزندان ، برادران و اهل بيت خود را جمع كرد و بعد نظري بر آنها انداخته گريست و گفت : خدايا ! ما عترت پيامبر تو محمد (ص) هستيم ، ما را از حرم جدمان راندند و بني اميه در حق ما جفا روا داشتند. خدايا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بيدادگران پيروز گردان.
ام كلثوم (ع) به امام (ع) گفت : اي برادر ! احساس عجيبي در اين وادي دارم و اندوه هولناكي بر دل من سايه افكنده است. امام حسين (ع) خواهر را تسلي داد.
سخنان امام به اصحاب :
امام (ع) پس از ورود به كربلا به اصحاب خود فرمود : مردم بندگان دنيا هستند و دين را همانند چيزي كه طعم و مزه داشته باشد مي انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مي كنند آن را نگه مي دارند و هنگامي كه بناي آزمايش باشد ، تعداد دينداران اندك مي شود.
نامه امام (ع) به اهل كوفه :
امام (ع) دوات و كاغذ طلب كرد و خطاب به تعدادي از بزرگان كوفه كه مي دانست بر رأي خود استوار مانده اند چنين نوشت : به نام خداوند بخشنده مهربان از حسين بن علي (ع) به سليمان بن صرد و مسيب بن نجبه و رفاعه بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنين ، اما بعد، شما مي دانيد كه رسول خدا (ص) در حيات خود فرمود : هركس سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال نمايد و پيمان خود را شكسته و با سنت من مخالفت مي كند و در ميان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مي نمايد و اعتراض نكند قولاٌ و عملاٌ ، سزاوار است كه خداي متعال هر عذابي را كه بر آن سلطان بيدادگر مقدّر مي كند براي او نيز مقرّر دارد و شما مي دانيد و اين گروه (بني اميه) را مي شناسيد كه از شيطان پيروي نموده و از اطاعت خدا سر باز زده و فساد را ظاهر و حدود الهي را تعطيل و غنائم را منحصر به خود ساخته اند ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده اند. نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند كه شما با من بيعت كرده ايد و مرا هرگز در ميدان مبارزه تنها نخواهيد گذارد و مرا به دشمن ، تسليم نخواهيد كرد ، حال اگر بر بيعت و پيمان خود ، پايداريد كه راه صواب هم همين است ، من با شمايم و خاندان من با شما و من پيشواي شما خواهم بود و اگر چنين نكنيد و برعهد خود استوار نباشيد و بيعت مرا از خود برداشتيد ، بجان خودم قسم كه تعجّب نخواهم كرد ، چرا كه رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلم ، ديده ام ، هركس فريب شما را خورد نا آزموده مردي است ، شما از بخت خود رويگردان شديد و بهره خود را در همراه بودن با من از دست داديد ، هركس پيمان شكند ، زيانش را خواهد ديد و خداوند ، بزودي مرا از شما بي نياز گرداند. والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
امام (ع) نامه را بست و مُهر كرد و به قيس بن مسهر صيداوي داد تا عازم كوفه شود. قيس ، نامه امام را گرفت و با شتاب ركاب مي زد كه در بين راه مأموران ابن زياد راه را بر او گرفته تا او را تفتيش كنند. او به ناچار ، نامه امام را پاره نمود تا كسي از مضمون آن آگاه نشود. مزدوران ، او را نزد عبيدالله بردند و پس از اينكه عبيدالله موفق نشد از مضمون نامه ، چيزي را از زبان قيس بشنود دستور قتل وي را صادر كرد.
چون امام (ع) از خبر كشته شدن قيس ، مطّلع گرديد گريه در گلوي او پيچيد و اشك بر گونه اش لغزيد و فرمود : “خداوندا! براي ما و شيعيان ما در نزد خود پايگاه والايي قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز كه تو بر انجام هر كاري قادري”
نامه عبيدالله به امام حسين (ع) :
به دنبال اطلاع عبيدالله از ورود امام (ع) به كربلا ، نامه اي بدين مضمون به حضرت نوشت : به من خبر رسيده است كه در كربلا فرود آمده اي و اميرالمؤمنين يزيد ، به من نوشته است كه سر بر بالين ننهم و نان سير نخورم تا تو را به خداوند لطيف و خبير ملحق كنم و يا به حكم من و حكم يزيدبن معاويه باز آيي ! والسلام
چون اين نامه به امام (ع) رسيد و آن را خواند ، آن را پرتاب كرده و فرمود : رستگار نشوند آن گروهي كه خشنودي مخلوق را به خشم خالق خريدند.
فرستاده عبيدالله گفت : اي ابا عبدالله ! جواب نامه ؟
امام (ع) فرمود : اين نامه را جوابي نيست ! زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است.
منابع و مناخذ :
قصه كربلا
تاريخ طبري ۵/۴۰۹
الملهوف ۳۵
الامام حسين و اصحابه ۱۹۸
كشف الغمه ۲/۴۷
مقتل الحسين (ع) مقرم ۱۹۳
وقايع الايام خياباني ۱۷۱
بحارالانوار ۴۴/۳۸۳ و ۷۵/۱۱۶ به نقل از تحف العقول