مجری موفق تلویزیون در یک عصر پاییزی، از واقعیت های زندگی اش و اجرایش در این برنامه برایمان گفت. اینجا خانه مسیح علایی است، جایی که فیلمبرداری همه قسمت های برنامه «نقطه های برجسته» در آن برداشت شده است و اتفاقا یکی از جالب ترین نکات درباره او و برنامه اش همین مسئله است چرا که او به راحتی از مقابل دوربین و از بین مبل ها رد می شود، به آشپزخانه می رود و برای میهمان برنامه اش چای می ریزد.
تهیه کننده کار نظرش این بوده که خانه خود خانم علایی، بهترین لوکیشن برای فیلمبرداری برنامه است چون زن جوان به خوبی با وسایل آنجا آشناست.
«لوکیشن این برنامه، خانه و زندگی واقعی من است و همه اتفاقات یکه در برنامه شاهد آن هستید طبیعی است. بیننده های برنامه ام بارها دیده اند که در زمان پذیرایی از میهمان، میوه از دستم افتاده و یا به جای چای معمولی، چای دیگری دم کرده ام، همه این موارد ناخواسته است و اشتباهات من، اشتباهاتی است که در طول روز هم ممکن است در خانه خودم انجام بدهم.
در یکی از قسمت های برنامه، برای مهمانم شیرموز درست کردم اما زمانی که خواستم لیوان را در سینی بگذارم، لیوان از دستم سر خورد و روی زمین ریخت. نمی دانید چقدر برایم سخت بود که بیننده ها این سوتی هایم را ببینند اما باید جسارت پیدا می کردم چون هدف برنامه در اصل نشان دادن واقعیت های زندگی یک معلول است.»
خانم مجری بارها در این برنامه با اجسام مختلف برخورد کرده و آنها را به زمین انداخته است. گاهی به سرعت آنها را برداشته و سر جای شان گذاشته و گاهی هم نتوانسته از پس آن کار بربیاید، تهیه کننده هم البته به جز مواردی که خیلی بهم ریختگی ایجاد کرده در سایر موارد به خانم مجری «کات» نداده است.
«یک بار خواستم به میهمانم میوه تعارف کنم اما میوه از ظرف به زمین افتاد. منتظر بودم تهیه کننده کات دهد اما صدایی نشنیدم و متوجه شدم که میهمانم که چشمانش می دید میوه را از زمین برداشته و به سمت من گرفته است.»
این زن جوان مجری برنامه ای است مه میهمان های آن برنامه هم از جنس خودش هستند و «معلولیت» را می فهمند.
چگونه بینایی ام را از دست دادم؟
خانم علایی متولد مهر ماه 57 است، تا کلاس دوم ابتدایی، داستان زندگی اش مثل همه دختران هم سن و سالش بوده اما از این دوره به بعد کم کم متوجه می شود مشکلاتی در «دیدن» دارد و نمی تواند به راحتی اجسام یا حتی برنامه های تلویزیون را ببیند. چشمان او هر روز کم سوتر می شود تا این که در سن 10 سالگی، بینایی اش را کاملا از دست می دهد.
مجری پر انرژی شبکه افق، داستان زندگی اش را اینگونه روایت می کند: «در تهران به دنیا آمدم اما پدرم که کارمند نیروی هوایی ارتش بود مامور شد که به شهر دزفول برود و به همین خاطر ما هم همراه ایشان رفتیم و در همین شهر به مدرسه رفتم، تا قبل از 9 سالگی مشکل زیادی با بینایی ام نداشتم اما به مرور زمان چشمانم دید کمتری پیدا کرد تا این که بالاخره یک روز زمانی که از خواب بیدار شدم فهمیدم دیگر نمی توانم دور و اطرافم را ببینم. یک بیماری ژنتیکی همه چیز را در نگاه من تیره و تار کرده بود و من واقعا بینایی ام را از دست داده بودم.
در همان دوران بود که پدرم هم شهید شد و درد و رنج دوری از پدر هم روی دوشم سنگینی کرد. وسط سال بود و من کلاس سوم ابتدایی را در همان مدرسه ای که درس می خواندم گذراندم اما بعد از اتمام این کلاس برای ادامه تحصیل مجبور شدم به مدرسه نابینایان بروم و کلاس چهارم ابتدایی را در کنار کسانی بگذرانم که مانند خودم بودند.»
مصائب «ندیدن»
او در مدت کوتاهی بینایی اش را از دست داده بود و دیگر نمی توانست اطرافیانش را ببیند، حتی دیگر نمی توانست کارهای شخصی خودش را به خوبی انجام بدهد، به همین خاطر هر روز ترس و هراس های جدیدی به وجودش حمله ور می شدند. «به من می گفتند «نابینا» و همین موضوع به شدت حالم را بد می کرد. خوب به یاد دارم تا جای خلوتی پیدا می کردم شروع می کردم به گریه کردن. موقعیتی که برایم پیش آمده بود خیلی سخت بود.
بیشتر اوقات مادرم با من به مدرسه می آمد. البته دیگر خبری از مدرسه ای که شاگردان زیادی در کلاس هایش بنشینند نبود. من مجبور بودم در مدرسه ای درس بخوانم که در هر کلاس آن تنها 7 دانش آموز روی صندلی می نشستند و درس می خواندند. دیگر از دوستانم هم خبری نبود.»
دوران تحصیل خانم علایی با موفقیت پیش رفت و او حتی توانست در رشته حقوق دانشگاه علامه طباطبایی، پذیرفته شود.
«در دوران دانشگاه، زندگی ام خیلی بهتر شده بود. پذیرفته بودم که یک نابینا هستم و باید به زندگی ادامه بدهم هر چند درس خواندن با شرایط من بسیار سخت بود اما به خودم گفته بودم که باید نمرات خوبی بگیرم. آن روزها مجبور بودم بیشتر کتاب ها را روی ضبط صوت ضبط کنم و بعد آنها را گوش بدهم. از این موضوع که بگذریم مسائل دیگری نیز بود که باعث شد کمی از درس خواندن فاصله بگیرم مانند رفت و آمد و گاهی هم معاشرت با آدم ها.»
خانم مجری ترجیح داد که بعد از اتمام تحصیلاتش در دوره کارشناسی، وارد بازار کار شود و بعد از مدتی در سازمان صدا و سیما شروع به کار کرد: «بیشتر کسانی که من را می بینند می پرسند چطور می توانم با رایانه کار کنم؟ این سوال در حالی است که این روزها عصر تکنولوژی است و همه چیز برای کسانی که مشکلاتی مانند من دارند مهیا است تا کارشان را خوب انجام دهند. برای مثال روی سیستم رایانه من، نرم افزاری نصب است که کمکم می کند بتوانم با رایانه و کیبورد کار کنم، به همین خاطر هیچ مشکلی در کار ندارم.»
مجری از جنس خودتان
علایی بعد از این که وارد سازمان صدا و سیما شد، اجرای چندین برنامه را به عهده گرفت که بیشتر آنها برنامه های ادبی و شعرخوانی بود. او حتی بارها روی صحنه رفت و برنامه زنده اجرا کرد اما چیزی در وجودش باعث می شد که او به پیشنهادهای برنامه سازان تلویزیونی برای اجرا جواب مثبت ندهد: «نمی دانم چرا کار در تلویزیون و اجرا مقابل دوربین برنامه سازان تلویزیونی را دوست نداشتم تا این که تهیه کننده برنامه «نقطه های برجسته» به من پیشنهاد اجرای این برنامه را داد و گفت این برنامه درباره معلولان است و برای همین بهتر است یک نفر از جنس خودشان، برنامه را اجرا کند.»
او بعد از کمی فکر درباره این پیشنهاد، با خودش گفت که اجرا مقابل دوربین ممکن است سختی های زیادی به همراه داشته باشد، به همین خاطر به پیام ابراهیم پور جواب رد داد و گفت که نمی تواند از پس اجرای برنامه ای با این ریتم بربیاید: «اجرای برنامه برایم سخت بود اما بعد از مدتی که به این موضوع فکر کردم دیدم می توانم به عنوان یک معلول به جامعه معلولان خدمتی کرده باشم، فکرش را بکنید مگر چقدر برای معلول ها برنامه ساخته می شود؟
در همین برنامه های اندک هم همیشه تصویر نامناسبی از معلولان نشان داده می شود، برای مثال نشان می دهند که یک نابینا با لمس هر چیزی می تواند رنگ آن را تشخیص بدهد، مثلا بارها در برنامه های مختلف دیده ایم که نابیناها می توانند از روی قدم های افراد مختلف متوجه شوند که آن فرد چه کسی است. معلولان وقتی این چیزها را می شنوند فکر می کنند که آنها هم باید همانگونه باشند و اگر این قابلیت ها را نداشته باشند دچار مشکل هستند، راستش را بخواهید من هم اینگونه قابلیت ها را ندارم اما با خودم فکر نمی کنم که چرا من نمی توانم با دست زدن به یک کیف متوجه شوم که چه رنگی است؟
مورد دیگری که من را آزار می داد این بود که در بیشتر اوقات در برنامه ها، سریال ها و … به بیننده ها القا می شود که معلولیت فرد به خاطر گناه خودش یا افراد خانواده اش است و این اصلا درست نیست. به همین خاطر، کار در این برنامه را قبول کردم و سعی کردم هر چه در توان دارم برای اجرای این برنامه بگذارم تا مردم بیشتر با زندگی و حقایق زندگی معلولان آشنا شوند.»
لطفا به ما اطمینان کنید
خانم مجری می گوید در برنامه هایی که اجرا می کند، سعی می کند نشان بدهد فرد معلول مانند یک انسان عادی است، یعنی این که مانند آنها زندگی می کند و حتی کارهای شخصی خودش را هم می تواند انجام بدهد و از خودش و زندگی اش هم راضی است: «گاهی اوقات، مردم فکر می کنند یک فرد معلول از پس انجام خیلی از کارها برنمی آید. حتی برخی از دوستانم از انجام برخی کارهایم متعجب می شوند و می پرسند چطور میوه می شویم یا ظرف ها را خشک می کنم و وسایل پذیرایی برای میهمان هایم آ آماده می کنم؟ باور کنید انجام این کارها برای یک فرد معلولی مانند من خیلی عادی است. در این برنامه ما دنبال معلول های عجیب و غریب نمی رویم بلکه واقعیت زندگی آدم های معمولی را نشان می دهیم.»
دنده کمکی به نام جسارت
او هم مانند خیلی از ما که بارها از کار و شغل مان دلسرد می شویم در طول کار گاهی دلسرد شده، حتی بارها زمان ضبط برنامه با خودش گفته که دیگر نمی تواند ادامه بدهد اما جسارتش به او کمک کرده تا دوباره برای ادامه کار روحیه بگیرد: «گاهی پرسیدن برخی از سوال ها از میهمان، برایم سخت است. علاوه بر این پذیرایی از میهمان، مقابل دوربینی که روی حرکاتم زوم است، باعث دستپاچه شدنم می شود و همه اینها مشکلاتی است که باعث می شود گاهی اوقات به تهیه کننده بگویم که دیگر نمی توانم ادامه بدهم اما چند ثانیه بعد که آرام می شوم، کارم را از سر می گیرم.»
میهمان های عاشق هیجان
برنامه «نقطه های برجسته» تا آخر سال از شبکه افق پخش خواهد شد اما حالا دیگر مسیح علایی آن مجری خجالتی نیست که لوح تقدیر میهمانش را گم می کرد و نمی دانست که لوح را کجا گذاشته است بلکه این روزها او «فن بیان» بسیار قوی برای اجرا پیدا کرده و اعتماد به نفسش برای جمع و جور کردن اشتباهاتش در اجرا خیلی افزایش یافته است.
او درباره به یادماندنی ترین میهمان برنامه اش می گوید: «از زمانی که این برنامه آغاز شده، بارها سوژه های بسیار خوبی میهمانم بوده اند اما در میان این سوژه ها یکی از میهمان هایم که با وجود معلولیت شدید در بیشتر ورزش های اکستریمی فعالیت داشت در ذهنم ماندگار شده است. من به شدت سبک زندگی ایشان را دوست داشتم. یکی دیگر از میهمان هایم هم که با وجود معلولیت تمامی پله های برج میلاد را بالا رفته بود همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند.»