السلام علیک یا اباعبدالله یا قمر بنی هاشم عباس (ع)
روز عاشورا ساعت 7 صبح از منزل خارج شدیم و با اینکه به مدت یک سال بود و یا بیشتر به صحرای جعفرآباد شورک نرفتهبودم راهی شدم ، قدمزنان رفتم تا به مسجد پدرم رسیدم کمی آنجا نشستم و برای امام حسین (ع) وپدرم ؛ پیر غلام اباعبدالله الحسین (ع) ، گریستم.
مدتی گذشت و همچنان در صحرای جعفر آباد شورک حیران و سرگردان بودم تا اینکه خودم را به منزل رساندم.
بعد از پدرم من هر ساله نقش وی به راهب مسیحی را در مراسم روز عاشورای شهیدیه ایفا میکردم ، امسال به دلیل وجود ویروس منحوس کرونا این مراسم برگزار نمیشد.
خودم را به منزل رساندم و آماده اجرای این نقش مثل عاشورای هر سال در منزل شدم و در همان ساعتی که مانند سالهای قبل در حسینیه اجرا میکردم با همان حال به یاد امام حسین(ع) و پدرم نقش راهب را اجرا کردم و بسیار منقلب شدم.
فضای خوبی بود …
در نقش راهب مسیحی بودم ، سر خریدم و با گلاب شستشو دادم. و…
در همان حال از خدا خواستم از من قبول کند و به بزرگی خودش و امام حسین (ع) این ویروس را به زودی زود ریشه کن کند.
من همچنان با حالت منقلب بودم که ناگهان خواب رفتم و در خواب ….
تا زنده ام نوکر امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم (ع)هستم .
به خدا چه بگویم ….
من فرزند پدری هستم که در ماه محرم بعضی شبها که به او اجازه نوحه خوانی نمیدادند به خانه میآمد و در اناقش تنهایی میخواند و سینه میزد و من پشت در اتاق گریه میکردم .
حالا من فرزند هستم که این کرونای لعنتی نگذاشت که امسال مراسم مخصوص روز عاشورا (کتل)داشته باشیم و خودم تنهایی در منزل اجرا کردم تا شاید امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم (ع) که جانم فدای آنها باد از من حقیر قبول کند و ان شاءالله که با نابودی این ویروس کرونا ، راه کربلا نیز باز شود.
با تشکر از آقایان حاج محمد حسین کارگر مسئول حسینیه شهدا شهیدیه و حاجی رضا عرفا که امسال و در این ایام کرونا عزاداریها را خوب مدیریت کردند و به طور احسن به انجام رساندند.
خاطرهای از راهپیمایی کربلا
چند سال پیش به راهپیمایی اربعین رفته بودم چهار نفر همراه هم بودیم و میخواستیم به نجف برویم با یک ون عازم نجف شدیم ، 2 کیلومتر نیز رفته بودیم که وقتی دقت کردم و دیدم که ون به طرف شمال عراق میرود و متوجه شدم که افراد داخل ون به زبان انگلیسی و عربی صحبت می کنند.
بسیار نگران شدم. ، ناگهان نگاهم به بغل دستیام افتاد که جوانی زیبا رو و ماه سیما و خوش اخلاق کنارم نشستهبودو به من گفت : برادر پیاده شو و به حرم برگرد و من تشکر کردم و چهار نفرمان پیاده شدیم.
از آنجا که پیاده شدیم تا نجف 2 کیلومتر مانده بود ولی هر اتوبوس عراقی که میآمد ، نمی ایستاد تا ما را سوار کند و رد میشد تا اینکه یک پسر بچه عراقی آمد و با لهجه عربی و کلمات دست و پا شکسته فارسی و عربی گفت کنار جاده بنشینید و استراحت کنید من دست بالا میکنم و اتوبوس را برای شما نگه میدارم.
همان لحظه بود که اتوبوسی آمد و پسرک دست بالا کرد همراه ما آمد و ما را سوار بر اتوبوس کرد و خودش پیاده شد.
غلامرضا کارگر شورکی فرزند شیخ حسن کارگر شورکی ، فرزند پیر غلام حسینی
دکترای مدیریت رسانه ، نویسنده و کارگردان ، بازیگر سینما و تئاتر و مدرس دانشگاه