محمدرضا جانب اللهی فیروزآبادی
در این روز، عبیداللّه بن زیاد نامه هایی برای عمر بن سعد فرستاد كه من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي فرستند.
همچنین در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین (ع) عرض كرد یابن رسول اللّه! در این نزدیكی، طائفه هایی از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. امام (ع) اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت : بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم…
در این هنگام مردی از بني اسد كه او را “عبداللّه بن بشیر” مي نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي كنم. سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي رسید ، برخاستند و برای یاری امام حسین (ع) حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه، با یكدیگر درگیر شدند در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین (ع) نداشتند. هنگامی كه یاران بني اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه السلام فرمودند: “لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ”
منابع و مناخذ :
قصه كربلا
تاريخ طبري ۵/۴۰۹
الملهوف ۳۵
الامام حسين و اصحابه ۱۹۸
كشف الغمه ۲/۴۷
مقتل الحسين (ع) مقرم ۱۹۳
وقايع الايام خياباني ۱۷۱
بحارالانوار ۴۴/۳۸۳ و ۷۵/۱۱۶ به نقل از تحف العقول