محمد رضا جانب اللهی
فیروزآبادی
در روز هفتم محرم، عبید اللّه بن زیاد طی نامه هایی از عمر بن سعد خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین (ع) و یارانش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. عمر بن سعد نیز بدون فاصله، عمرو بن حجاج را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به آب شدند.
در این روز، مردی به نام عبداللّه بن حصین ازدی كه از قبیله بجیله بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام (ع) فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم ميگوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو، به دیدار عبداللّه بن حصین رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم آنقدر آب ميآشامید تا شكمش بالا مي آمد و آن را بالا مي آورد و باز فریاد مي زد: العطش! باز آب مي خورد، ولی سیراب نمي شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.
امام باقر علیهالسلام فرمودند: امام حسین(ع) از كربلا نامه هایى براى محمدبن حنفیه فرستاد كه متن آن چنین بود:
“بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن على الى محمدبن على و من قبله من بنىهاشم، اما بعد فكان الدنیا لم تكن و كان الاخرة لم تزل، والسلام.”
نامه هایى است از حسین بن على به محمدبن على و دیگر بنىهاشم. اما بعد، مثل این كه دنیا اصلا وجود نداشته و آخرت همیشگى و دائم بوده و هست.
منابع و مناخذ :
قصه كربلا
تاريخ طبري ۵/۴۰۹
الملهوف ۳۵
الامام حسين و اصحابه ۱۹۸
كشف الغمه ۲/۴۷
مقتل الحسين (ع) مقرم ۱۹۳
وقايع الايام خياباني ۱۷۱
بحارالانوار ۴۴/۳۸۳ و ۷۵/۱۱۶ به نقل از تحف العقول