این ضربالمثل را در مورد افرادی به کار میبرند که به نتیجه اعمال خود بیتوجه هستند. در واقع پیام اصلی این مثل این است که هر حرکت ما خوب و بد در حق دیگران، اثری مستقیم بر خودمان دارد.
اما در مورد داستان این ضربالمثل این طور میگویند که …
در کوچه و برزنی درویش دوره گردی میرفت و مدام با خود این شعر را میخواند که «هرچه کنی به خود کنی/ گر همه نیک و بد کنی».
از قضا پیرزنی از آن حوالی می گذشت و با شنیدن این حرفها با خود فکر کرد که این دیگر چه حرفی است که این مرد میزند. من به او نشان خواهم داد که این حرف درست نیست.
پیرزن به خانه رفت و نان خانگی درست کرد و البته کمی هم به آن زهر زد و آن را به مرد درویش داد. درویش از محبت او تشکر کرد و رفت.
پیرزن هم رو به دیگران و اهل خانه کرد که به او ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
از قضا پیرزن فرزندی داشت که راهی شهر و دیار خود بود. در راه درویش را میبیند و میگوید: «من از راه دوری آمدهام و گرسنهام. برای رفع این گرسنگی، آذوقهای داری به من بدهی؟»
درویش هم همان نان را به پسر جوان میدهد و میگوید: «زنی برای ثواب این نان را به من داده. بگیر و نوش جان کن».
پسر نان را میخورد و دیری نمی گذرد که از حال میرود. درویش به سوی پیرزن میرود و او را خبردار میکند.
پیرزن دوان دوان میآید و میبیند نانی که او به کمی زهر آلوده کرده بود و قرار بود برای چند ساعت درویش را از پا بیندارد، حال نصیب فرزندش شده است. بر سر و صورت میکوبد و رو به درویش میگوید: حقا که راست میگفتی، «هرچه کنی به خود کنی/ گر همه نیک و بد کنی»
منبع: مریم محمدی – باشگاه خبرنگاران جوان